ترانه ی بیهودگی



درختان پرتقال نمای کثیف پشت شیشه را رنگین می‌کند. انتظار دردناک در رگانم جریان دارد. دردهای مشترک ما را به هم پیوند می‌دهد. پیرمردی چند لواشک در دست گرفته قدم میزند از میان جمعیت. خستگی های مشترک ما را از دنیا فراری می‌دهد. چشمانم را می‌بندم. ۱،۲،۳،۴ مرور خاطرات مرا از بوی گند مردمان اطرافم دور می‌کند. لبخندی شروع به شکل گرفتن می‌کند اما صدای بلند دختری مرا از جا می‌پراند. پیرمرد چشمانش را میچرخاند و زیر لب غرولندی می‌کند. عصبانیت های مشترک ما را متحد می‌کند. بی‌تابی در چهره ام نمایان شده است. با انگشت روی پاهایم ضرب میگیرم. سعی میکنم حواسم را شش دانگ به موسیقی در حال پخش شدن بدهم تا گذر زمان کمتر حس شود. نوای مشترک گوش هایمان ما را به هم گره زده است.



بازگشت به دنیای واقعی همیشه دردناکه. فرار از بازگشت به دنیای واقعی هم همیشه رجوع رو عقب میندازه و به شدت دردناک ترش میکنه. میشه ۱۰ رو تبدیل به ۸ کرد و ۱ رو تبدیل به ۴ ولی در آخر باید تسلیم شد و به دنیای واقعی برگشت و با همه چیز سر و کله زد. بی هدف و بی معنی. برای همین هم برنامه میریزم تو ذهنم. برنامه ی فرار از این چرخه ی لذت و عذاب. فرار از این چرخه ی اجبار به ماندن و اجبار به رفتن ها. جنگل.فرودگاه.گاراژ. همه ی چیزهایی که تکرار می‌شود.


تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

تسمه نقاله pvc جواب مسابقات بازی ها دیزل ژنراتور, الکترو موتور, موتور برق,ویبراتور سئو ماز اداره کتابخانه های عمومی شهرستان سنندج نهال گل محمدی تبریز امیرکبیر سردار ایران پاندمونیوم هزار خدمات 1000khadamat رسا اسدی - 8/4 - شماره یک